
آيا دستشويي تميز هستند? توالت? ما بايد تخممرغ و غلات را ذخيره كنيم! با وجودي كه هفتهها است كه ميدانيم, اما گويي زمان از ما دور شدهاست. خانوادهام براي ديدار دوباره به اينجا ميآيند, ما دوباره به اينجا خواهيم رفت, و از ميان ليست خارجشده و مطمئن ميشويم همه چيز آماده است. بگذاريد صادق باشيم. خانه هرگز يك سوال واقعي نيست - آيا آماده خريد هستم? اما بگذار شروع كنم … از فرصت استقبال ميكنم. هر چه باشد, اين زماني است كه فرزندان من اثر كامل " لا پوش " را تجربه ميكنند - زمان با ارزش صرف صحبت كردن, خوردن و خنديدن با خانواده بدون حركت ديوانهوار زندگي روزمره. چيزي براي استراحت در پيژامه تان با افراد ديگر وجود دارد كه نوعي احساس هيجاني را در پيژامه ما ايجاد ميكند, معمولاً صبح بعد از رسيدن, آنجا نيروي تاريكي فعلي وجود دارد كه برنامههاي آينده را پخش ميكند. اين يك هيولا است, يك سياهچاله اجتنابناپذير, نامرئي اما بسيار قدرتمند. دير يا زود, اين سياهچاله, اقوام و در نهايت مرا ميبلعد. حتي فكر كردن به آن باعث ميشود منقبض شود. خريد! تمايل تقريباً وسواسي براي به دست آوردن همه چيز از راه رفتن به الكترونيك تا قسمتي از چمدان من بايد در پايان سفر خريداري كند چون اگر يك چيز ديگر به چمدان شان برود, منفجر خواهد شد! من هميشه به اين نكته پي بردهام كه چگونه خريد آل معمولاً قبل از جمله " نه ", يعني " " " آيا آنها كارت اعتباري را قبول ميكنند? همه اعضاي خانواده من طوري رفتار ميكنند كه انگار در دهكدهاي دورافتاده زندگي ميكنند. آخرين بار كه من چك كردم, مكزيك و آمريكايلاتين انواع مختلفي از فروشگاهها را به فروش رساندند. همان طور كه روزها با مقايسه مقايسه ميشوند, من ميتوانم به فكر كردن كمك كنم, شما اينجا براي بازديد يا خريد هستيد? " در خانواده من دو نوع مشتري وجود دارد. t
او ابتدا با يك ليست كامل از اقلام، كامل با نامها، مدلها، اندازهها و رنگها بدست ميآيد. دوم هيچ فهرست ندارد. هيچ گروهي از گروهها براي اولين روز دو نفره سرگرمكننده نيستند. بعد از آن، بيشتر مورد توجه قرار گرفت: يكي از اعضاي خانواده من زماني بر پيدا كردن يك مارك ويژه از رژلب شركت كرد كه سايه "اشتياق قرمز" بود. توجه داشته باشيد، اين براي او نبود. اين يك "encargo" بود كه توسط يكي از دوستان مادرش سفارش داده شدهبود. زنجيرهاي داروخانه كه آن را حمل ميكرد بسته بود. فقط يك داروخانه ديگر در شهر بود. بنابراين ما ساعتها و ساعتها در حال رانندگي هستيم - براي يك ماه، كساني هستند كه به خريد اقلام بزرگتر - خز و تجهيزات سواري ميآيند. و البته، بازديد از فروشگاه دلار هيچ وقت شكست نخورد، و پس از آخرين دقيقه بازديد از the در پايان هر روز، در حالي كه familia اينجا است، خستگي تمام ميشود. حتي يكبار يكي از بستگان من به من گفت: " آيا تو ميتواني مرا تنها بگذاري و وقتم را با خودم بگذرانم؟ من او را سرزنش نميكنم. اگر مدت زيادي را صرف خريد ميكردم، سرم هم ميچرخيد. اي كاش ميتوانستم وقتم را با آنها صرف خريد و خريد نكنم. اما نه، من آنها را بيش از آن دوست دارم كه تشخيص دهند كه به روش خودشان، از خودشان لذت ميبرند. من آنها را خيلي دوست دارم، خيلي زود، من در مورد هيولاي تاريك، سياهچاله، فراموش خواهم كرد و براي انجام دوباره آن آماده خواهم بود. حالا، آيا كسي ميداند كه رژلب قرمز را كجا پيدا كند؟
منبع